نقاش زندگی
رو برگه سفیدی نقشی کشید
درختی و آسمان و ستاره ای
کشید دشتی کوهی ماهی
نقاش
برای درختش فصلی از سال نکشید
به پاییز که رسید برگ خزان شده ای او نکشید
آسمانش را ابری کشید
به ستاره که رسید دنیایی از نور کشید
دشتش را سرخ سرخ
مملو از کلی شقایق کشید
نوک کوهش در غروب
برای هر شبش تو بگو او چه کشید
آری برای شبش فقط یه ماه نقره ای کشید